زیباتری
شاعر : سید علیرضا رئیسی
سروناز من
هر چند بی برگی….
ولی
برای من
از
جنگلی
ک
اکسیژنش به من نمیرسد
زیباتری
غزل _شعر _ ترانه ........برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 219
مکتب خانه
شاعر : سید علیرضا رئیسی
خورشید
همچنان
چون ملکه ها
به تاجش دلبسته
و زمین
دور از چشم ناهید
در مریخ
مکتبخانه می سازد
تا
خاک آن جا را هم ویروسی کند
غزل _شعر _ ترانه ........برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 230
اندوه وصال
شاعر : محمدعلی رستمی
داد از من و تو ، حاصل اگر داد نباشد
می شد که زمین شاهد بیداد نباشد
قانع نشده چشم من از باغ تو هرگز
سیبی که به رنگش نگرم شاد نباشد
ای کاش زمین شوق تکامل کند ، ای کاش
سرخوش شود و در پی امداد نباشد
امروز لبت وا شود از شادی فردا
عمری که فنا رفته و برباد نباشد
ای کاش دلم روی دلت بند پذیرد
اندوه "وصالت" دگر "ای داد" نباشد
برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 224
خدا چشم از من و تو بر نمی داره
شاعر : پونه نیکوی
خدا چشم از من و تو بر نمي داره
خدا خوبه ما رو تنها نمي زاره
ته حرفات يه گردو مي شكنه وقتي كه مي خندي
ولي توي چشات ابر بهاري باز مي باره
چي مي شه وا كني بازم سر حرف و كه دلتنگم
نخندي زندگي مون سوت و كوره خونه مون تاره
چه حرفايي كه مونده تو دلم اما نمي دوني
چه اشكايي كه مونده پشت پلكام و نمي باره
نمي خوام غم بشينه توي چشمات وقتي تو فكري
نمي خوام حس كني تنها شدي و آخر كاره
مث ماهي به دريا من به لبخند تو محتاجم
يه كاري مي كنم غم از نگاهت دست برداره
يه روزايي نبايد حرف زد تو اوج دلتنگي
تو اين دنيا خدا هم حرف هاي تازه اي داره
برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 231
به برادر دور از وطنم
شاعر : زهرا شعبانی
چه بود حاصل دنیا، اگر اراده نبود؟
اگر امید رسیدن میان جاده نبود
من و تو وارث بال پرنده ای هستیم
که جز در اوج جهان هرگز ایستاده نبود!
تمام عمر به دستش دخیل می بستیم
اگرچه طبق سندها امامزاده نبود!
پدر که نان شبش را به عشق ما اندوخت
ولی دریغ که هنگام استفاده، نبود!
بدون او شب اندوه را چه می کردیم؟
چراغ خانه اگر چهره اش گشاده نبود!
چراغ خانه زنی بود بی گمان که خدا
میان سینه ی او جز صفا نهاده نبود!!
به ما اگر گره سخت زندگی وا شد
مگر به برکت این سفره های ساده نبود!
زمان همیشه زمین زد سواره هایی را
که در معیتشان لشکری پیاده نبود!
من و تو عالِمِ عشقیم و بی گمان ما را
معلمی به جز آغوش خانواده نبود
برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 236
آن طرف
شاعر : رضا احسان پور
با این جثّه هی پی شر می گردد
هی می رود و نرفته برمی گردد
گنجشک، اتاق، پنجره، تق... تق... تق...
جوجه دنبال دردسر می گردد
غزل _شعر _ ترانه ........برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 329
نان شاعری
شاعر : محمد جاوید
با شاعری میخواستم نانی در آرم
تا كي سرودن شعر غير انتفاعي
مي خواستم وقتي غزل مي گويم از يار
با بوسه اي مارا دهد برگ و نوايي
بر هردري اما زدم ، در بسته ديدم
من ماندم و يك عالمه افكار واهي
قاتُق نشد شعرم ولي شد قاتل من
خشكيد طبع شعر من چون آب چاهي
روزي غزل گفتم زقد و قامت يار
از بابتش تنها لبي كردم گدايي
اما به جاي بوسه گازي بر لبم زد
از چند جايم بي امان آمد صدايي
رفتم سراغ بحث شيرين سياسي
شد حاصلش زندان ،سه سال و چند ماهي
چون خواجه روزي از مي و معشوق گفتم
شلاق شد سودم از آن شعر كذايي
گفتند شعر ساغر و مي منكراتي است
ديگر نكن تكرار اين اشعار جايي
خيام هم در صورتي كه زنده گردد
بايد بماند كنج زندان چند گاهي
آب خنك چون خورد در زندان شب و روز
ديگر نخواهد گفت حتي يك رباعي
اِند((end دوبيتي، بابا طاهر هم اگر بود
شلاق مي خورد او به جرم بي حيايي
عرياني اش مي داد حتماً كاردستش
چون كشف عورت هست خودبي شك گناهي
شعر كنيزك را اگر مُلاي رومي
تكرار مي فرمود با بانگ رسايي
از بابت تشويش اذهان عمومي
تبعيد مي شد يا آلاسكا يا هاوايي
شيخ اجل سعدي عليه الرحمه هم نيز
هزلي اگر مي گفت گاهي در خفايي
مي رفت جايي كه عرب آنجا ني انداخت
تا كه رود از ياد او هزل و هجايي
البته مي بخشيد كه در شعر امروز
درقافيه با زيركي كردم خطايي
فرق است بين (عين) و (ها) و (يا) اگرچه
اما خجل هستم نديدم هيچ راهي
القصّه چون اين چيزها را ديد « جاويد»
توی دل خود هرّ و هرّ خندید جاوید
برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 222
عار مستی
شاعر : محمود حبیبی کسبی
ساقیا یک جام دیگر مرحمت کن تا بنوشم
لااقل لایعقلم كن تا بمیرد عقل و هوشم
جام می بستان، یکی رطل جنونم ده که مانده
عار مستی روی دستم، بار هوشیاری به دوشم
نفس من از زلف یار و جام باده بی نیاز است
زآنکه هم در پیچ و تابم، هم درین جوش و خروشم
بندی خوف و رجایم، گاه مست و گه خمارم
شمع جمع قبض و بسطم، گاه روشن، گه خموشم
من غلام ساقی ام کو آتش اندازد به جانم
تا بلاگردان چشمانش شوم، حلقه به گوشم
ای خوش آن روزی که یارم، خواندم سوی دیارم
تا لباس تن درآرم، جامۀ جان را بپوشم
برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 260
لشگر غفلت
شاعر : امیر سیاهپوش
پیچیده بوی دغدغه ی تازه ی دلت
در کشوری بزرگ به اندازه ی دلت
تا در تنش اثر نکند تیغ تیرگی
از جنس نور ساخته شد سازه ی دلت
اما سپاهیان مغول مسلکِ حریف
پروا نمی کنند از آوازه ی دلت
پشت حصارهای شب عیش، گرگها
امید بسته اند به خمیازه ی دلت
ای قلعه بان خسته ی تنها به هوش باش!
دارند می رسند به دروازه ی دلت
برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 213
غزل _شعر _ ترانه ........ماجرایی که
شاعر : مهشید رهبری
غم غزل شده سنگین در این سرایی که
تمام واژه پر از غم، پر از جفایی که
ببار مشرق جانها کویرشد غـزلم
تورا قسم به سپیدیِ ابرهایی که
پرنده زخمی و بازَست این قفس اما
نمانده حالِ دلی،زخمی است پایی که،
تمام زندگی اش عشق پر زدن بود و
بهای خام خیالش شده بهایی که
پر از صدای سکوتم و گوشها کر شد
نمی شود برسد این صدا،صدایی که
سکوت کن،کسی از شهر باخبر نشده
صلاح نیست بدانند ماجـرایی که
چقدر دل نگرانم برای جمع جهان
که حاصلش شده تفریق،عشق هایی که
برچسب : نویسنده : فرزاد آرامش farzad430 بازدید : 212